برچسب: شعر پارسی

کین طلب در تو گروگان خداست کین طلب در تو گروگان خداست زانک هر طالب به مطلوبی سزاست جهد کن تا این طلب افزون شود تا دلت زین چاه تن بیرون شود #مولانای_جان

دم به دم از آسمان می‌آیدت آب و آتش رزق می‌افزایدت… دم به دم از آسمان می‌آیدت آب و آتش رزق می‌افزایدت گر ترا آنجا برد نبود عجب منگر اندر عجز و بنگر در طلب #مولانای_جان

گفت رنج احمقی قهر خداست گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر، آن ابتلاست #مثنوی_مولانا بیماران و کورها مورد غضب خداوند نیستند و فقط بیمارند ولی احمق ها و نادان ها مورد قهر خداوند هستند.  

بِه از این چه شادمانی، که تو جانی و جهانی بِه از این چه شادمانی، که تو جانی و جهانی چه غم است عاشقان را که جهان بقا ندارد !!!!! [حضرت مولانا]

  اگر گم گردد این بی‌دل از آن دلدار جوییدش وگر اندر رمد عاشق به کوی یار جوییدش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #مولانای_جان

گر بگیری نظیر‌ من چه کنم‌ ؟ گر بگیری نظیر‌ من چه کنم‌؟ که مرا در جهان نظیر تو نیست ظاهر آنست کان دل چو حدید درخور صدر چون حریر تو نیست همه عالم به عشقبازی رفت نام سعدی که در ضمیر تو نیست #حضرت_سعدی

در همه شهر ای کمان ابرو در همه شهر ای کمان‌ابرو کس ندانم که صید تیر تو نیست دل مردم دگر کسی نبرد که دلی نیست کان اسیر تو نیست #حضرت_سعدی