برچسب: شعر پارسی
-
تو هر روزی از آن پشته برآیی کنی مر تشنه جانان را سقایی…
تو هر روزی از آن پشته برآیی کنی مر تشنه جانان را سقایی تو هر روزی از آن پشته برآیی کنی مر تشنه جانان را سقایی تو هر صبحی جهان را نور بخشی که جان جان خورشید سمایی #مولانای_جان @فایلمی
-
به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی …
به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی … به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی پس آن دلبر دگر باشد من بیدل دگر باشم بسوزا این تنم گر من ز هر آتش برافروزم مبادم آب اگر خود من ز هر سیلاب تر باشم #مولانای_جان @فایلمی
-
نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم
نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم منم فرزند عشق جان ولی پیش از پدر باشم اگر چه روغن بادام از بادام می زاید همیگوید که جان داند که من بیش از شجر باشم #مولانای_جان
-
سرگشته دلا به دوست از جان راهست
سرگشته دلا به دوست از جان راهست سرگشته دلا به دوست از جان راهست ای گمشده آشکار و پنهان راهست گر شش جهتت بسته شود باک مدار کز قعر نهادت سوی جانان راهست #مولانای_جان
-
در این رقص و در این های و در این هو
در این رقص و در این “های ” و دراین ” هو ” میان ماست گردان میر “مه رو” #مولانای_جان
-
برخیز که ساقی اندر آمد …
برخیز که ساقی اندر آمد #برخیز که ساقی اندر آمد وان جان هزار دلبر آمد #مولانا
-
عجب ای عشق، چه جفتی چه غریبی، چه شگفتی !
عجب ای عشق، چه جفتی چه غریبی، چه شگفتی ! عجب ای عشق ، چه جفتی چه غریبی ، چه شگفتی! چه دهانم بگرفتی! به درون رفت بیانم!! #مولانای_جان ⚘
-
من نکردم آنچه گفتند از بهی ..
من نکردم آنچه گفتند از بهی من نکردم انچه گفتند از بهی گنج رفت و خانه و دستم تهی #مولانای_جان
-
دست بگشا جانب زنبیل ما آفرین بر دست و بر بازوی تو…
دست بگشا جانب زنبیل ما آفرین بر دست و بر بازوی تو دست بگشا جانب زنبیل ما آفرین بر دست و بر بازوی تو شمس تبریزی توی خوان کرم سیر شد کون و مکان از طوی تو #مولانای_جان فایلمی
-
صوفیان را باز حلوا آرزو است از لب حلوایی دلجوی تو …
صوفیان را باز حلوا آرزو است از لب حلوایی دلجوی تو صوفیان را باز حلوا آرزو است از لب حلوایی دلجوی تو ولوله در خانقاه افتاد دوش مشک پر شد خانقاه از بوی تو #مولانای_جان @فایلمی [ad_2]